منو عرفان بابا علیرضا روز عید فطر به دعوت اقا امام رضا حرم بودیم البته با خانواده بابایی.سفر خوبی بود دعای کمیل توی حرم امام رضا و درد دل باهاش حسابی سرحالم کرده بود گردش وکوه نوردی توی کوه سنگی وتفریح وخرید بازار رضا منو از تنهاییهام دور کرد برگشتنی هم از خانواده بابایی جدا شدیم وبا ماشین عمو حمید عرفان گلی رفتیم شاهرود دیدن مامان بزرگم شب رو اونجا موندیم ودیدار تازه کردیم واز خاطرات گذشته حرف زدیم صبح بعد از خداحافظی از بزرگای مهربونمون به سمت تهران حرکت کردیم ساعت 5 بعداز ظهر رسیدیم خونه پدربزرگ عرفان بعد از چند ساعت استراحت به سمت خونه باباجونی حرکت کردیم و بعد از چند ماه انتظار مامان وبابامو دیدم و دلی از عزا دراوردم .یک شب رو ا...